جدول جو
جدول جو

معنی دش چشمی - جستجوی لغت در جدول جو

دش چشمی
(دُ چَ / چِ)
حسد. رشک. (یادداشت مؤلف) : اردشیر دانست که اردوان از دش چشمی و بدکامی (این) را میگوید. (کارنامۀ اردشیر ترجمه صادق هدایت ص 10)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هم چشمی
تصویر هم چشمی
رقابت کردن، حسد ورزیدن
فرهنگ فارسی عمید
(دِهْ چِ مِ)
دهی است از دهستان میزدج بخش حومه شهرستان شهر کرد. واقع در 32هزارگزی جنوب باختری شهر کرد. دارای 1159 تن سکنه است. آب آن از رودخانه تأمین می شود. راه آن ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(کَ چَ / چِ)
حالت کج چشم. کج بینی. لوچی. احولی. (ناظم الاطباء). دوبینی
لغت نامه دهخدا
(دُ شَ)
بی حیائی. (یادداشت مرحوم دهخدا) : هنر و مردانگی به ستمگری و دش شرمی و دروغ و بیدادی به خویش بستن نتوان. (کارنامۀ اردشیر ترجمه صادق هدایت ص 9)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
حالت و صفت میش چشم. شهله (ش / ش ل ) . شهل. (یادداشت مؤلف). رجوع به میش چشم شود
لغت نامه دهخدا
(هََ چَ / چِ)
رقابت و برابری نمودن. (یادداشت مؤلف). چشم وهم چشمی نیز به معنی هم چشمی است.
- هم چشمی کردن، رقابت کردن. رجوع به هم چشم شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بد چشمی
تصویر بد چشمی
عمل بد چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دو چشمه
تصویر دو چشمه
دو حدقه چشم، آفتاب و ماه، شب و روز
فرهنگ لغت هوشیار
چشم طمع بمال مردم داشتن حرص: این گدا چشمی و این نادیدگی از گدایی تست نز بگلربگی. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم چشمی
تصویر هم چشمی
رقابت و برابر نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
بایک چشم بوسیله یک چشم، بطور متساوی بی تفاوت: بهمه یکچشمی نگاه میکند. کسی را بردیگری مقدم نمیدارد تفاوتی بین اشخاص نمیگذارد
فرهنگ لغت هوشیار
رقابت، مسابقه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نام چشمه ای در منطقه ی کجور
فرهنگ گویش مازندرانی
رقابت، حسادت
فرهنگ گویش مازندرانی